کاش بودی
کاش بودی تا دلم تنها نبود
تا قصه ی هر روزم مرگ فردایم نبود
تا توی آغوشم جای پای غم ها نبود
واسه موندنت عزیزم چه اشکها که نریختم
هنوزم چشمام بارونیه
آخه اشک ریختن واسه من شده یه عادت
تازشم اون گلی که بهم دادی به اشکهای من عادت کرده
میترسم به جای بارون اشکام بهش آب بدم و اونم بره
نمیخوام تنها یادگارتم از پیشم بره